کد مطلب:318953 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:927

مهدی نماها
از جمله مسائلی كه شیعه در زمان غیبت دوازدهمین امام، با آن روبرو بوده، وجود مدعیان دروغین امامت و جانشینی امام حسن عسكری (ع) می باشد. این مدعیان دروغگو از یك اعتقاد پاك و ریشه دار شیعه - كه همان اعتقاد به مهدی (ع) است - سوءاستفاده كرده، و با بهره جستن از زمینه های مساعد اجتماعی، دعوی خویش را آشكار نموده و كم و بیش پیروانی هم به دست آورده اند؛ اما بدلیل آنكه از حقیقتی برخوردار نبوده اند، به تدریج نابود شده و هم اكنون نیز جز نام و نشان مختصری از ایشان در صحنه تاریخ نیست.

این مدعیان كه گاهی از مصر و سودان و گاهی از ایران
و هندوستان برخاسته اند، آثار رسوائی و دروغگوئی در گفتار و كردارشان نمایان است. و ما برای آنكه شاهدی ارائه داده باشیم به تفصیل بیشتری داستان یكی از ایشان را خواهیم نگاشت.

در اوائل قرن سیزدهم، شخصی در شیراز مدعی مقاماتی شد و كسانی را به دور خویش گردآورد، وی در سال های اول ماجرای خویش، ادعا می كرد كه نایب امام دوازدهم شیعیان است و بهمین جهت وی را «باب» می گفتند. مراد از باب، واسطه بین امام و مردم بود.

این شخص كه همان میرزا علی محمد شیرازی است، تا مدتها جز اظهار بندگی و كوچكی به آستان مقدس امام زمان (ع) ادعای دیگری نداشت. در ابتدای كتاب هائی كه می نوشت آنها را به آن بزرگوار نسبت می داد و خود را فقط واسطه فیض می شمرد، نمونه ای از این دعاوی را می توان در كتاب هائی كه خود به رشته تحریر درآورده است دید.

بهائیان كه پی ریزی مسلكشان بر اساس حقانیت باب نهاده شده و هم اكنون نیز از مدافعان سرسخت او به حساب می آیند و باب را همان قائم اسلام و امام دوازدهم شیعه
می دانند، پذیرفته اند كه او در سال های اولیه ی ماجرای خویش مقام «بابیت» امام دوازدهم را برای خود قائل بوده است.

اكنون عباراتی از نوشته های باب را كه بهائیان در كتابهای خود آورده اند، مورد بررسی قرار می دهیم. چیزی كه در این نوشته ها به چشم می خورد، مقام ادعائی بابیت است كه باب، خود را دارنده آن می داند.

عبدالحمید اشراق خاوری مبلغ بزرگ بهائیان در كتاب «رحیق مختوم» خود قسمتی از اولین كتاب باب را كه موسوم به تفسیر سوره ی یوسف است آورده، در این فراز از تفسیر سوره یوسف چنین می خوانیم:

«خداوند چنین مقدر كرده است كه این كتاب تفسیر سوره یوسف، از نزد حضرت محمد بن الحسن (ع)... به دست بنده و باب او برسد تا حجت و برهان پروردگار بر جهانیان باشد.» [1] .

این عبارت باب كه سبب ایمان آوردن شخصی بنام «ملا حسین بشروئی» می گردد و اولین پیرو و طرفدار را برای وی می سازد، نشانه ی آن است كه كه وی خود را باب امام دوازدهم، یعنی باب حضرت محمد بن الحسن العسكری (ع) می دانسته است. [2] .

عبارات دیگری نیز كه در كتاب های دیگر میرزا
علی محمد شیرازی آمده، بازگوكننده مقام بابیت اوست.

فاضل مازندرانی كه او نیز از بزرگ مبلغان جامعه ی بهائی است، در كتابش كه «اسرارالاثار خصوصی» نامیده می شود، این عبارت را از كتاب «صحیفه ی مخزونه» باب آورده، در اینجا هم، باب ادعا می كند كه كتاب را از نزد حضرت بقیةالله، حضرت محمد بن الحسن (ع) آورده است. وی می گوید:

«این صحیفه مخزونه را خداوند متعال بر حجت خود، حضرت محمد بن الحسن (ع) فروفرستاد و حضرت بقیةالله صاحب الزمان (ع) نیز آن را به باب خودش «ذكر» [3] داده است تا اینكه حجت خدا بر بندگانش باشد.» [4] .

هم چنین فاضل مازندرانی در جای دیگری از كتابش می گوید كه باب خود را از بندگان حضرت مهدی (ع) می شمرده است.

«لذا بقیة الله از القاب امام دوازدهم اثنی عشریه قرار گرفت و در آثار اولیه ی نقطةالبیان - باب - آمده تكرر ذكر یافت. قوله: اننی انا عبد من
بقیة الله» [5] .

تنها مبلغان بهائی نیستند كه با نقل جملاتی از باب اعلام خاكساری او را به پیشگاه امام زمان (ع) برملا می كنند، بلكه رهبران بهائی نیز به این مهم پرداخته اند.

عباس افندی - امام اول بهائیان - جملاتی از تفسیر سوره یوسف را كه ما نیز پیش تر فراز دیگری از آن را آوردیم، از قول باب چنین نقل می كند:

«ای بقیة الله سراپا فدای تو گردم و خشنودم كه در راه تو دشنام بشنوم و هیچ آرزوئی جز كشته شدن در راه دوستی تو ندارم.» [6] .

و در مدارك پیشین نیز دیدیم كه مقصود باب از بقیة الله در تمامی آثارش، هیچ كس جز حضرت محمد بن الحسن امام زمان (ع) نبوده است.

اینها نمونه هائی از موارد متعدد اعتراف باب، به وجود مسعود دوازدهمین امام شیعه است. همانطوری كه ملاحظه می شود در این عبارات تنها ادعای «بابیت» میرزا علی محمد شیرازی را می بینیم.

اما آیا واقعا باب در مورد ادعایش فرد راستگو و صادقی بوده است؟ آیا باب به راستی مقام سفارت و نیابت امام دوازدهم را داشته است؟
حقیقت آن است كه شیعیان آگاه هیچگاه باب را به عنوان سفیر و نایب امام نپذیرفتند. آخر چگونه ممكن است توقیعی كه به چهارمین نایب خاص امام زمان (ع) رسیده به طور صریح و روشن خبر از مسدود شدن باب نیابت دهد و در عین حال میرزا علی محمد شیرازی، باب و نایب راستگوی امام (ع) باشد؟ تمام كسانی كه در زمان غیبت كبری ادعای نیابت كرده اند بنا به فرمایش خود امام زمان (ع) دروغ گویانی بیش نیستند، پس چگونه می توانیم باب را نایب راستین همان امام بدانیم؟

آیا در طول تاریخ غیبت كبری مدعیان دروغین دیگری نبوده اند كه به طمع مال و جاه و مقام ادعای رابطه و تماس با آن حجت خدا را كرده باشند؟ و آیا رفتار اینان قابل توجیه و تبیین نیست؟

اتفاقا اعمال و رفتار باب پس از این دوران به گونه ای است كه نه تنها شیعیان را در نپذیرفتن داعیه ی وی استوارتر می سازد بلكه باب؛ قسمتی از پیروان و مریدان خویش را نیز از دست می دهد، زیرا پس از چهار سال كه از آغاز ادعای بابیتش می گذرد، گرویدن جمعی ساده لوح او را فریفته كرده و انگیزه می شود تا اندیشه ی دیگری در ذهنش خلجان
نماید، اندیشه ای كه او را وادار می كند ادعای قائمیت كند و بگوید كه من همان امام دوازدهم شیعیانم!

این ادعای جدید همچون زنگ بیدارباش، برخی از مریدان باب را از خواب غفلت بیدار می كند، مریدانی كه از خود می پرسیدند «چگونه ممكن است شخصی در یك زمان نایب امام زمان باشد و همان شخص در زمان دیگر، خود آن امام؟!» [7] .

برخی دیگر از مریدان اساسا از ادعای اخیر باب آگاه نمی شوند؛ به گمان ایشان باب همان ادعای بابیت امام زمان (ع) را داشته و ادعای دیگری نكرده است.

به هر حال ادعای اصلی میرزا علی محمد باب چندان روشن نبود و مردم به طور دقیق نمی دانستند كه او چه می گوید بویژه كه دسترسی به وی نیز مشكل بود و شایعات گوناگونی درباره ی وی انتشار داشت. این ها باعث شد كه مجلسی با حضور جمعی از علمای دربار قاجار و ولیعهد محمدشاه در تبریز تشكیل شود تا حقیقت مسأله را از وی بپرسند اولین جملاتی كه از وی در این مجلس پرسیده می شود چنین است:

«مسموع می شود كه تو می گوئی من نایب امام هستم و بابم و بعضی كلمات گفته ای كه دلیل بر امام بودن بلكه پیغمبری توست؟»
سید باب ابتدا می كوشد تا سخنانی كه درباره ی وی گفته می شود، تأیید كند اما آن هنگام كه مسائل و موضوعاتی ابتدائی و پیش پا افتاده از وی می پرسند و او از جواب گفتن عاجز می ماند، به ناچار به اقرار آمده و به دروغ گوئی ها و عوام فریبی هائی كه كرده اعتراف می كند.

در همین مجلس قلم بر كاغذ نهاده و توبه نامه ای بلندبالا می نویسد و از تمامی ادعاهائی كه كرده اظهار ندامت و پشیمانی نموده و از درگاه پروردگار غفران و بخشش مسئلت می نماید.

«... اگر كلماتی كه خلاف رضای او بوده از قلم جاری شده غرضم عصیان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را، و این بنده را مطلق علمی نیست كه منوط به ادعائی باشد استغفر الله ربی و اتوب الیه من ان ینسب الی امر و بعضی مناجات و كلمات كه از لسان جاری شده دلیل بر هیچ امری نیست و مدعی نیابت خاصه حضرت حجة الله (ع) را محض ادعا مبطل است و این بنده را چنین ادعائی نبوده و نه ادعای دیگر...»

این توبه نامه كه بخط خود میرزا علی محمد باب
نوشته شده، اساس آئین باب را متزلزل ساخته، و مقدمات نابودی آن را فراهم كرد. پیروان ناآگاه باب پس از آنكه از ماجرای این مجلس و توبه ی وی اطلاع یافتند كم كم از گرد باب پراكنده شدند و بر همگان روشن گردید كه باب شخص هوسران و بلندپروازی بوده كه مردم را می فریفته است.

آری كسی كه ادعا می كرد، امام زمان است و بر اساس بشارت های آسمانی بر سراسر زمین، در كمال اقتدار و توانائی، فرمانروائی خواهد كرد و جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود، اكنون به عجز و لابه افتاده و از تمام دعاوی و گفتارش تبری جسته و بازمی گردد.

هم اكنون بهائیان چه می گویند؟ آیا باز هم می توانند از باب طرفداری كنند؟ آیا هنوز هم می توانند او را مدعی راستین بشمار آورند؟

بهائیان می كوشند كه با اثبات حقانیت باب جایگاهی برای خویش بازكنند، زیرا رهبر اصلی آنها - میرزا حسینعلی نوری ملقب به بهاءالله - سالهای چندی از مریدان باب بوده و مقام خود را متكی به بشارت باب نموده و مهمترین كتاب وی - ایقان - در اثبات امر باب نگاشته شده است؛ بر این اساس وقتی خود را با توبه نامه ی باب روبرو می بینند،
می كوشند تا اصالت آن را انكار كرده و آنرا جعلی و غیرواقعی جلوه دهند؛ غافل از آنكه اسناد و مدارك قطعی تاریخی و حتی خود كتابهای رهبران و بزرگان بهائی، نشان دهنده صحت و اعتبار و درستی توبه نامه است.

ادوارد برون محقق و مستشرق معروف انگلیسی كه تحقیقات وسیع و دامنه داری در موضوع بابیه نموده و كتابهای چندی در این باره تألیف كرده و حتی می توان او را از مروجین و مدافعین بابیه به حساب آورد با وجود این، در فصل چهارم كتاب خویش كه تحت عنوان «موضوعاتی درباره مذهب بابی» منتشر شده، اعتراف می كند كه باب توبه كرده و بتفصیل مدارك و اسناد این جریان را نقل می كند. گراور توبه نامه و دستخط باب مقابل صفحه 356 كتاب مزبور آمده است. [8] .

بهائیان می خواهند كتابهائی كه متن توبه نامه باب را نقل كرده اند بی اعتبار جلوه داده و نویسندگان آنها را مسلمان متعصب و غیرواقع نگار جلوه دهند؛ اما آیا ادوارد برون هم چنین بوده و حقیقت نگاری را مراعات نكرده است؟! پژوهندگان خود قضاوت خواهند كرد.

از نكات بسیار عجیب و حیرت انگیز آنست كه بهائیان
تا حدود نیم قرن پیش منكر اصالت و صحت و درستی توبه نامه نبوده اند و آنرا در كتابهای خویش نقل می كرده اند، نمی دانیم چرا هم اكنون، تواریخ قدیمی و حقایق كوبنده ی این مرام و مسلك را عوض كرده و می كوشند واقعیات مسلم تاریخی را بپوشانند، آیا این خود دلیل روشنی بر بطلان بهائیت نیست؟!

در حدود شصت سال پیش بدستور عباس افندی كتابی بنام «كشف الغطاء» نوشته می شود. این كتاب توسط بزرگ ترین و معروفترین مبلغ بهائی كه «میرزا ابوالفضل گلپایگانی» نام دارد، نوشته شده است، در این كتاب بدون آنكه پرده پوشی كرده و حقیقتی را كتمان كند، داستان مجلس ولیعهد محمدشاه و متن توبه نامه باب را به تفصیل نقل می كند؛ شایسته است بهائیانی كه شك و تردیدی نسبت به این ماجرا دارند، به صفحات 201 تا 205 این كتاب مراجعه كنند تا حقیقت مسئله بر ایشان روشن گردد، اما بدان جهت كه بهائیان بعدها به جمع آوری و نابودی این كتاب همت گماردند و هم اكنون نسخه های اندك آن را بدست خواستاران نمی دهند، دو صفحه ای از آن را كه متن توبه نامه مزبور را آورده است عینا گراور می كنیم:
شیخ الاسلام را احضار كرده باب را چون مضبوط زده تنبیه معقول نمود و توبه و بازگشت و از غلطهای خود انابه و استغفار كرد و التزام پا به مهر سپرده كه دیگر این غلطها نكند و الان محبوس و مقید است منتظر حكم اعلیحضرت اقدس همایون شهریاری روح العالمین فداه است امر امر همایونی است. انتهی

چون در این عریضه انابه و استغفار كردن باب و التزام پا به مهر سپردن آن حضرت مذكور است مناسب چنان به نظر می آید كه صورت همان دست خط مبارك را نیز محض تكمیل فائده در این مقام مندرج سازیم و موازنه ی آن را با الواحی كه از قلم جمال قدم در سجن اعظم بجهة ملوك و سلاطین عالم نازل گردیده به دقت نظر اولی البصائر واگذاریم.

صورت دستخط حضرت نقطه ی اولی به ناصرالدین شاه در اوقات ولیعهدی

او در تبریز كه بر علما جوابی نوشته اند

فداك روحی الحمد لله كما هو اهله و مستحقه كه ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر كافه ی عباد خود شامل گردانیده فحمدا له ثم حمدا كه مثل آن حضرت را ینبوع رأفت و رحمت خود فرموده كه به ظهور عطوفتش عفو از بندگان و ستر بر مجرمان و ترجم بداعیان فرموده اشهد الله و من عنده كه این بنده ی ضعیف را قصدی نیست كه خلاف رضای خداوند عالم و اهل ولایت او باشد اگر چه بنفسه وجودم ذنب صرفست ولی چون قلبم موفق به توحید خداوند جل ذكره و به نبوت رسول او و ولایت اهل ولایت اوست و لسانم مقر بر كل ما نزل من عند الله است امید
رحمت او را دارم و مطلقا خلاف رضای حق را نخواسته ام و اگر كلماتی كه خلاف رضای او بوده از قلم جاری شده غرضم عصیان نبوه و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را و این بنده را مطلق علمی نیست كه منوط به ادعائی باشد استغفر الله ربی و اتوب الیه من ان ینسب الی امر و بعضی مناجات و كلمات كه از لسان جاری شده دلیل بر هیچ امری نیست و مدعی نیابت خاصه حضرت حجة الله علیه السلام را محض ادعای مبطل است و این بنده را چنین ادعای نبوده و نه ادعای دیگر مستدعی از الطاف حضرت شاهنشاهی و آن حضرت چنان است كه این دعاگو را به الطاف و عنایت سلطانی و رأفت و رحمت خود سرافراز فرمایند والسلام [9] .

صورت جوابی كه مجتهدین تبریز در صدر ورقه نوشته اند

سید علی محمد شیرازی شما در بزم همایون و محفل میمون در حضور نواب اشرف والا ولیعهد دولت بیزوال ایده الله و سدده و نصره و حضور جمعی از علماء اعلام اقرار بمطالب چندی كردی كه هر یك جداگانه باعث ارتداد شما است و موجب قتل توبه ی مرتد فطری مقبول نیست و چیزی كه موجب تأخیر قتل شما شده است شبهه ی خبط دماغ است كه اگر آن شبهه رفع بشود بلاتأمل احكام مرتد فطری به شما جاری می شود. حرره خادم الشریعة المطهره محل مهر میرزا علی اصغر شیخ الاسلام محل مهر میرزا ابوالقاسم پسر شیخ الاسلام

50 در همین صفحه سطر (13) تفصیل خواب مهدی قلی میرزاست
راستی برای آنكه بهائیان بپذیرند باب توبه كرده است چگونه بایستی استدلال كرد؟ آیا نقل ده ها مجلد از تواریخ مسلمین كفایت نمی كند؟

اگر مسلمین در تواریخشان غرض ورزی كرده اند آیا نظر یك نفر محقق و مستشرق غیرمسلمان كه حتی تمایلاتی هم به بابیه داشته، روشنگر صحت و درستی توبه نامه نیست؟!

مهمتر از همه آنكه اعتراف بزرگترین مبلغ بهائی در كتابی كه مورد تصدیق امامشان هم قرار گرفته [10] .

كافی نیست تا بهائیان بپذیرند كه براستی باب توبه كرده است؟

راستی بهائیان دیگر به انتظار چه نشسته اند؟ این همه آیات باهرات و این همه معجزات و بینات كافی نیست؟! آیا ایشان محتاج دلایل دیگری در اثبات امر باب هستند؟!

آری از كسانی كه ادعای مهدویت كرده اند یكی هم میرزا علی محمد شیرازی بود كه داستانش را بدینگونه آوردیم، اما این واقعیت مسلم را فراموش نكنیم كه باب رسواترین و ناكام ترین كسی است كه در شمار مهدی نماها مورد بررسی قرار می گیرد.

[1] رحيق مختوم، اشراق خاوري صفحه 22 چاپ اول و صفحه 34 چاپ دوم «الله قد قدر ان يخرج ذلك الكتاب في تفسير احسن القصص من عند محمد بن الحسن بن علي بن محمد بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب علي عبده ليكون حجة الله من عند الذكر علي العالمين بليغا».

[2] ملاحسين بشروئي كه وي را «باب الباب» مي گويند همچون ديگر بابيان، برخلاف تصور بهائيان، مسلمان و به احكام اسلامي پاي بند بود و تنها مي پنداشت كه ميرزا علي محمد شيرازي نايب امام (ع) است. در جنگي كه به سركردگي وي در قلعه شيخ طبرسي با قواي دولتيان درگرفت، مي گفت «آيا چه خلاف و خيانتي از ما صادر شد: مگر حلال خدا را حرام و يا حرامي را حلال كرده ايم، اينك از خداوند مقتدر بترسيد و از پيغمبر و ائمه اطهار شرم نمائيد» صفحه 131 ظهور الحق. ملا حسين بشروئي هر روز به برپا داشتن نماز جماعت اسلامي همت مي گمارد صفحه 134 كواكب الدريه ج اول هر چند كه نماز جماعت در آئين بابي تحريم شده است - صفحه 324 بيان فارسي.

[3] «ذكر» از القاب باب است. اسرارالاثار ذيل كلمه ي «ذكر».

[4] اسرارالآثار خصوصي فاضل مازندراني جلد سوم صفحه 274: «ان هذه الصحيفة المخزونة قد انزل الله سبحانه من عنده الي حجته محمد بن الحسن عليهماالسلام و لقدا خرجها بقية الله صاحب الزمان عليه السلام الي بابه الذكر لتكون حجة الله علي العالمين».

[5] اسرار آلاثار خصوصي فاضل مازندراني جلد دوم صفحه 68 ذيل كلمه بقية الله.

[6] مقاله شخصي سياح - عباس افندي صفحه 4

«يا بقية الله قد فديت بلكي لك و رضيت السب في سبيلك و ما تمنيت الا القتل في محبتك» نويسنده اين كتاب در بعضي قسمت هاي آن غرض ورزهائي كرده است، بهترين دليل آن هم اين است كه وي بدون اينكه شهري از شهرهاي ايران را ديده باشد، در سن نه سالگي از ايران اخراج شده و بعدها بعنوان يك سياح بي غرض كه جميع شهرهاي ايران ديده است (صفحه 2 همين كتاب) دست بقلم برده و كتاب بقلم برده و كتبا نوشته است.

[7] از جمله اين افراد مي توان از ملا عبدالخالق يزدي نام برد، وي نيز تصور مي كرد ميرزا علي محمد شيرازي نائب امام زمان است حتي پسر بزرگ وي نيز در راه بابيت ميرزا علي محمد كشته شد اما وقتي خبردار مي شود كه باب ادعاي قائميت كرده از خواب غفلت بيدار شده و مي فهمد كه باب، نه نائب امام و نه خود امام هيچكدام، نمي توان باشد:

«چون باين آيه عظمي و نفخه كبري رسيد انا القائم الحق الذي انتم بظهوره توعدون لوح را انداخت فريادش بلند شد كه اي داد كه پسرم به ناحق كشته شد» تاريخ ظهور الحق فاضل مازندراني جلد سوم صفحه 173.

[8] E. G. Browne: Mterials For the Study of the Babi Religion, Cambridge University Press, 1961.

[9] اصل اين دو مكتوب و بعضي مكاتيب رسمي اخري را كه مندرج مي گردد پس از خلع محمدعلي شاه كه مخازن دولتي به تصرف ملتيان درآمد يكي از محبين تاريخ عكس برداشته و منتشر ساخته است.

[10] عباس افندي در كتاب مكاتيب جلد سوم صفحه 274 به ميرزا مهدي گلپايگاني كه كتاب كشف الغطاء را آماده چاپ كردن نموده است مي نويسد «هر چند ماههاي چند زحمت كشيدي و آرام نيافتي و شب و روز كوشيدي و جوشيدي تا آنكه اين كتاب مستطاب كه آثار اخير، حضرت ابوالفضائل است جمع شد اين كار چون بسيار مهم بود لهذا در پرداختنش هر زحمتي رحمت بود و هر مشقتي راحت، بايد در امور، نظر به نتيجه كرد، نه مبادي، هر امر مهمي در وجود در ابتدا نهايت مشقت و بلاست و در انتهاء موهبت كبري پس بايد به عواقب امور و شئون نظر نمود مقصد اين است هر چند عقبه كبري طي نموديد و لكن به نتايج مستحسنه رسيديد و آن بقاي آثار آن متصاعد ملكوت اسرار است يك نسخه از آن كتاب بايد به ارض اقدس فرستاده شود و از طهران خواهم خواست و يقين است كه نتايج عظيمه خواهد داشت و چون ترويج گردد نهايت سرور و حبور از براي شما حاصل شود».